شخص محترم: الو شمسی خانم خوابیدی؟
شمسی خانم: سلام. خواب!!!!!!! ساعت 3 بعد از ظهره من تو شرکتم. بفرمایید.
شخص محترم: یه اس ام اس اومده که از حسابم پول برداشت شده.
شمسی خانم: خوب از کدوم بانک اومده؟ لطفا بخونید ببینم چی نوشته.
شخص محترم: پارسیان. همون حسابم که آخرش 2 هست.
شمسی خانم: من که شماره حساب و کارت شما رو حفظ نیستم. حالا بخونید ببینیم چی شده.
شخص محترم: قاطی بقیه اس ام اس ها شده نمی تونم پیداش کنم.
شمسی خانم: من الان سرم شلوغه سر فرصت پیدا شد دوباره زنگ بزنید.
بوق قطع تلفن
یه همکار زبون نفهم هم این وسط زنگ میزنه و چند تا سوال دری وری همیشگیش رو می پرسه.
همزمان آقای مدیر هم دستور پشت دستور صادر می فرمایند.
دوباره تلفن زنگ میزنه:
شخص محترم: اس ام اس رو پیدا نمی کنم. برم از کارتم یه موجودی بگیرم.
شمسی خانم: خوب بفرمایید.
شخص محترم: رمز دوم میخواد؟
شمسی خانم: نه همون رمز کارت کافیه؟
شخص محترم: ..........
شمسی خانم: .........
شخص محترم: ..........
شمسی خانم: .........
شخص محترم: ..........
شمسی خانم: .........
یع استاد داشتیم همیشه می گفت نزارید بقیه بفهمن به چی حساسید چون ناخوداگاه دوست دارند دکمه هایحساسیت آدمها رو فشار بدن!
حالا امیدوارم بابک هم کامنت من رو نخونه
کلا آدم ریلکسی هستم اما این شخص محترم همیشه در عرض 3 ثانیه کاری میکنه که من آمپر می چسبونم. از این به بعد گاه گاهی می نویسم ;)
البته بابک خیلی وقته سعی میکنه ولی بنده خدا به نتیجه نمی رسه
حیف که الان سر بابک شلوغه واگرنه حتما لینک رو خودم براش میذاشتم بخونه
بعد اون وقت پشت گوشت رو دیدی دلفین هم می بینی + کیک پنیر
چ آدم رو مخی بوده . با عرض معذرت البته .
فک کنم مخ من جای خوبیه برای پیاده روی