امروز خوندم که از تمبر جناب محمود دولت آبادی رونمایی شده. نمیدونم چرا یه دفعه هوس کردم نامه بنویسم. کاش کسی رو داشتم که تو یه شهر یا کشور دیگه زندگی میکرد و اونقدر باهاش صمیمی بود که می تونستم براش نامه بنویسم. با وجود این همه راههای ارتباطی سریع و سه سوته که الان هست هنوز هم فک می کنم نامه نوشتن یه حال دیگه ای داره. اینکه سر هفته یا ماه منتظر باشی تا پست چی زنگ خونه رو بزنه و یه پاکت بهت بده که روزها برای رسیدنش انتظار کشیدی لذت فراموش شده ای هست. 




________________________

 

پ.ن: اینقدر خبرهای این روزها بوی جنگ و خونریزی میده که دیگه حال و حوصله‌ای برای آدم باقی نمی‌مونه.

پیش به سوی تعطیلات :)

یه دو روز دیگه مقاومت کنم هم ماه مبارک! تموم میشه و هم یه ده روزی از شرکت خلاص میشم. امسال اینقدر سخت گذشت که روز عید باید برم عید دیدنی ارباب بزرگ و ازش خواهش کنم اگه میشه سال دیگه یه کمی مختصر مهمونی بگیره یا این که اگه میخواد مفصل برگزار کنه یه کمی هم عقل به بنده‌های مدیرش بده که اینقدر ملت رو سرکار اذیت نکنن.

این پست جهت اطلاع رسانی و پز دادن به دوستان بود که به تعطیلات می روم