خوبی عروسی همشهریهای مادری اینه که میتونی آدمهایی رو که سالهاست ندیدی ببینی و از حال و روزشون باخبر شی. بچههایی که بزرگ شدن و جوونهایی که میانسال. یاد دوران خوش کودکی بیفتی و ببینی که چه آرزوهایی داشتی و به کجاها رسیدی یا شایدم نرسیدی!
مادر جان یکی از اقوامش رو دید که تو ذهن من یه خانم شیک و زیبا بود، قصه پرغصه ایشون اینه که به خاطر رضایت پدر و مادرش با کسی ازدواج کرد که امروزیها بهشون میگن بیمار روانی و قدیمیها بهشون میگفتن مرد شکاک. شاهزاده خانم رو غول غصه تو قفس خونه انداخت. بعد از این همه سال که دیدمش بازم بنده خدا خوب مقاومت کرده بود. طبق معمول این نوع گفتگوها که باید آمار کل خانواده رد و بدل بشه حرف از اعضای مجرد خانوادهها شد و ایشون گفتند که برادر 41 ساله اش هنوز ازدواج نکرده و قصدش رو هم نداره. یاد نسل سوختهای افتادم که بخاطر نداشتن امکانات مالی خیلیهاشون نه درس خوندن و نه تو کار تونستن موفق باشن. بدیهی هست که این آدمها از خیر تشکیل خانواده بگذرن. بقیه هم با خودشون فکر میکنن عجب آدمهای سختگیری هستن که تو این همه سال نمیتونن کسی رو انتخاب کنن. اما با همه اینها دیدن دوستان و آشناهای دور طعم گسی داره که نمیدونی باید بخاطرش خوشحال باشی یا ناراحت!
عمه من هر وقت منو می بینه می گه اینقدر سخت نگیر بالاخره یکیو قبول کن دیگه
طفلک خبر از دل من نداره
خب راست میگه اینقدر سخت نگیر دیگه
واقعا ناراحت کننده است که مشکلات انقدر بزرگ بشن که کسی نتونه مسیر آرزوهاش رو دنبال کنه...
متاسفانه آرزوهای این نسل همراه باد شدن و به سرزمین حسرت سفر کردن. سختیش 500 سال اوله. 500 سال دوم همه چی درست میشه
با مریم نگار موافقم . تعلیق بین سنت و مدرنیته پدر همه رو در آورده
سلام...راستش دیگه الان ازدواج حتی در سنین واقعی خودش به معضلی پیچیده تبدیل شده..!!..و علتش هم اینه که انسان امروزی پیچیده تر و ریزبین تر شده !...یا شاید هم مسائل روحی و روانیش بیشتره !!!...دیگه نه سنت حاکمه..نه مدرنیزه بشکل اصلی خودش !!...هویتی یکدست نداره و نمیتونی بفهمی واقعا به این شکل مفیده یا خیر...
ازدواج از اون دست موضوعاتی ست که اگه آسون بگیریش سخت میشه..و اگه سختش بگیری به آسونی از دست میره....
سلااام
اما این یه مورد رو من می شناختم و میدونستم که دوست داشت ازدواج کنه و بخاطر مسائل مالی منصرف شد. شاید ازدواج سپید مشکلات رو حل کنه!