هم‌ذات پنداری

میگم که چرا وقتی فیلم می‌بینم یا کتاب می‌خونیم تو داستان برای شکست‌ها و ناکامی‌ها نمونه واقعی تو زندگی خودمون یا دیگران پیدا می‌کنیم ولی از ثروت و موفقیت و خوشبختی نه؟؟؟ خوب همیشه که آدم نباید سوال علمی داشته باشه یه وقتایی هم سوال‌های پیش پا افتاده پیش میاد خُب. 

شمسی خانم ترسو

از اول اردیبهشت ماه سعی می‌کنم تو هفته سه چهار روزی رو عصرها برم پیاده روی. از اونجایی که اطراف خونه مملو از مکان‌های تجاری است نتیجه این میشه که تو کل منطقه یه عدد شبه پارک داریم که رو تابلو ورودیش نوشته 18000 متر مربع. حالا تو این یه وجب جا همه اهالی محل از بچه 2 ساله تا بزرگسالان 80-70 ساله حضور دارن. می‌مونه محیط دور پارک که اگه پرش از مانع و دور زدن موتورسیکلت‌ها و ماشین ها رو بلد باشی میشه با حرکات ژانگولر یه کمی راه بری. بنا به توصیه یه شخص محترمی قرار شده بنده حتما سعی کنم موقع پیاده‌روی یه دوستی هم همراه داشته باشم. خلاصه دیروز افتخار نصیبمون شد و با یکی از دوستان پیاده‌روی کردیم. دیگه آخرای کار بود که من احساس کردم که کسی بهم نزدیک میشه و همون موقع هم تماس دستی رو احساس کردم. چنان جیغی کشیدم که دوستم و اون آقا و خلاصه هر کی در اطراف و اکناف بود یه متری پریدن هوا. بیچاره آقاهه بهش برخورده بود و گفت این چه رفتاریه خانم؟ خوب یکی نیست بهش بگه بابا شمسی خانم از این که کسی پشت سرش راه بره احساس ناامنی می‌کنه. دست خودش که نیست ترس از دوران بچگی هست. خوب شما جای من: یکی از پشت بهتون نزدیک شه که معلوم نیست با خودش حرف میزنه یا موبایلش بعد هم یکی دیگه شما رو بکشه یه طرف دیگه که با آقای محترم برخورد نداشته باشید کاری جز جیغ زدن باقی می مونه؟ بعدش طرف دیگه کلا از تو پارک محو شد. فک کنم اونم ترسید فرار کرد. به دوستم گفتم اگه این آقا وبلاگ نویس باشه امشب تو وبلاگش می‌نویسه زنها واقعا موجودات پیچیده ای هستن!!!


بحران آب

این روزها مدام هشدارهای مختلفی راجع به کمبود آب می شنویم. وزیر نیرو فرمودن که 12 شهر بزرگ در خطر کمبود آب و جیره‌بندی هستن. خودم از دسته آدم‌هایی هستم که در مصرف آب اهل صرفه جویی نیستم اما چند وقتی هست که به نسبت قبل کمتر آب مصرف می کنم و بیشتر مراعات می‌کنم. به نظرم علاوه بر عدم مدیریت صحیح که الحمدالله در همه سطوح مملکتی وجود داره در بعضی موارد عدم همکاری مردم بیشتر به چشم میاد. مثلا برای چی باید حیاط و کوچه و پیاده رو رو هر روز با آب بشوریم؟ برای چی تو سازمان های دولتی هر روز باید ماشین مدیرعامل و معاون و ... شسته بشه؟؟ اگه این آدم ها قرار بود پول کارواش بدن بازم اینقدر تمیز و نظیف بودن؟؟ و ... این فقره هم مثل آشغال نریختن تو کوچه و خیابون هست که کاملا به سطح شعور و فرهنگ تک تک افراد جامعه بستگی داره. قول میدم که بازم بیشتر از گذشته در مصرف آب صرفه جویی کنم.



______________________________________________________


پ.ن1: دیروز روز آزادی خرمشهر بود. یاد همه کسانی که برای آزادیش از جان عزیز گذشتند گرامی.

پ.ن2: به نظرتون بهتر نیست پلیس ما کلا بره تو اینترپل فعالیت کنه (اشاره نامحسوس به دستگیری چند تا جو/و.ن شاد در 8 ساعت).

حکمت یا توجیه؟

حدود 6-5 سالی میشه تو شبکه‌های اجتماعی و داستان‌های کوتاه به این موضوع برمیخوریم که هر اتفاقی که تو زندگی آدم‌ها می‌افته حتما دلیلی داره. بیخودی کسی سر راه ما سبز نمیشه حتما درسی تو این ماجراها هست و ... . تکرار شدن بیش از حد این موضوع منو به این فکر انداخته که احتمالا این نویسنده‌های محترم از این رویداد زندگی یه درس فراموش نشدنی گرفتن و چون به اون ایده‌آلی که تو ذهنشون بوده نرسیدن شروع کردن به رویاپردازی. جمله‌های زیبا و شیک و پیک گفتن و الان هم که به مدد صفحه‌های اجتماعی کلی از این کلمات و حکایات قصار دست به دست میشه. این جریان شبیه فیلم فارسی‌های دهه چهل و پنجاه و سریال‌های ترکی امروزه می‌مونه که آدم‌ها فقط تو این قصه‌ها به آرمان‌های دست نیافتنی خودشون می‌رسن. اما واقعیت یه جور دیگه ورق می‌خوره. از جمله‌های قصار خودم: "ارباب بزرگ انسان را آفرید و انسان توجیه را"


_____________________________________________


پ.ن: البته این رو بگم که اگه این خیال‌پردازی‌ها نبود انگیزه زندگی کم می‌شد

مدیریت از نوع وطنی

چند روز پیش تو اخبار شنیدم که شرکت سونی بخاطر غفلت از تولید تبلت از بقیه رقبا جامونده و ضرر هنگفتی کرده. مدیرعامل رسما عذرخواهی کرده و قول داده که این ضرر رو جبران کنه و 40 مدیر ارشد سونی پاداش‌هایی رو که در سال مالی گذشته دریافت کرده به شرکت پس دادن و خودشون رو تو این ضرر مقصر دونستن. اصلا این خارجی‌ها یه کارهایی میکنن که شاخ و دم که هیچی آدمیزاد سُم هم درمیاره بقرعان. بلد نیستن که چطور مدیریت کنن. مدیر واقعی کسی هست که همچین ته کیسه شرکت رو جارو کنه که یه ریال هم باقی نمونه بعدش هم دلیل هر اتفاقی پرسنل نگون بخت هستن. باید با پرسنل مثل میز و صندلی برخورد کرد. از ریختشون که خوشت نیومد باید پرتشون کنی بیرون. اینجوری بقیه مراقب خودشون و کارشون میشن و تولید ملی میره بالا. به همین سادگی، به همین زیبایی، به همین خوشمزه گی! نیروی انسانی یعنی کششششششششک. 



___________________________________________


پ.ن: به جان خودم اصلا عصبانی نیستم و کاملا در شادی و نشاط محض این پست رو نوشتم.